
بیوگرافی مختصر مرحوم محمد طارق خان قیصاری
بیوگرافی مختصر مرحوم محمد طارق خان قیصاری
فاریاب مرکز یک مدنیت بزرگ و قیصار سنگر عدالتخواهی و قلب خونین و داغدار فاریاب است. به گواهی حافظهی بیدار تاریخ، ُفاریاب مانند یک بیشهی فرهنگی و آوردگاه سیاسی، همواره بستر مناسبی برای رویش و قامت افرازی کاجهای سربلند دادخواهی و مبارزه در راه تأمین عدالت و انصاف بوده است.
از دامان این مادر سپید گیسوی سوگوار در طول تاریخ، قهرمانان نستوه، تسلیمناپذیر و سترگی روییده و بالیده و برای انسانیت و آزادی، خون پاک خویش را حنای دستِ زمین کرده، روی مادر میهن را سرخ نموده و پرچم عدالت خواهی برافراشته و در اهتزاز نگهداشتهاند.
از شمار آن همه سروهای سرافراز دادخواهی، میتوان نام ستودهی زندهیاد محمد طارق خان قیصاری را بر پیشانی طومار لاله گونی نوشت که لبریز و مزین از نامهای پاک و باافتخار قهرمانان جانبرکف این خطهی بافرهنگ و قهرمانپرور بوده است.
محمد طارق خان قیصاری در سال 1336 خورشیدی، در یک خانوادهی عدالتخواه و مبارز، پا به هستی نهاد. او از سلاله شخصیت های ملی و فرهنگی چون: حاجی میرزا محمد امین خان، عظیم بیک خان، وکیل محمدصدیق خان، حفیظ الله شهید، الله بخش ارباب و سایرین بود و از نگاه خانوادگی منسوب به نخبه گان شهیر جامعه هریک: حاجی سعید نذیر خان، الحاج میرزا محمد امین خان قیصاری، حاکم محمد یوسف خان قیصاری و قبلهگاه فضیلتمندش سرکاتب میرزا محمد غریب جان قیصاری بود و برادران نیک سیرتش هریک مرحوممحمد فاروق خان قیصاری ولسوال اسبق قیصار، شهید محمد عارف قیصاری شخصیت علمی و عرفانی و فرمانده شهید محمد عاکف خان قیصاری بود. او در سال 1344 با زمزمه شیرین الف، پا در مکتب بگشود و در صنف شاگردی لیسه شاعر توانا و نامآور کشور نادم قیصاری نشست؛ جملهها را بست و واژه های خردمندی و فراست را آموخت. در سال 1356 پس از فراغت از این کانون معتبر تعلیمی و تربیتی، به آزمون کانکور پیوست و به رشتهی عشق و لطافت ادبیات، بخش روانشناسی پوهنتون کابل وصلت یافت؛ از همینجاست که با دیدن بیعدالتیها و زورگوییهای رژیم، قد علم کرد و در جمع عدالت خواهان چون: طاهر بدخشی و همفکرانش پیوست و با آن فصاحت و بلاغت ستودنیاش، به مبارزه برخاست. او که هنوز صنف سوم دانشگاه را به اتمام رسانیده بود؛ اما صلابت و حقگوییاش در کانون دانشگاه، مورد تعقیب، خشم، آزار و اذیت گماشتگان رژیم سیاه و سفاک دوران، قرار گرفت تا اینکه از نعمت ختم دوره تحصیل بینصیب گشت؛ بر دیار غربت پناه برد، سالیانی در راستای حفظ اندیشههای دینی و ملی مبارزه نمود. شادروان قیصاری از سلسلهی مبارزان آزادیخواه و متکای ستمدیدگان بود که در زندانها و رزمگاهها و سنگرهای عدالتخواهی جان به جانان سپردند و به قافلهی مردان بهشتی پیوستند.
او از برازنده ترین شخصیت های نخبه جامعه به شمار می رفت، دانش، معلومات و جهان بینی اش، بی نظیر بود و هرگز با ظلم و جنایت سر سازش نداشت، به همین سبب، سالها، مجبور گردید تا هجرت کند و در دیار غربت، با خانوادهاش زیست نماید. چنانچه سالیان درازی در ولایت هرات، کوهستانات فاریاب و کشور ایران مهاجر شد و هیچگاهی از مسیر مبارزه پا بیرون ننهاد و همیشه در کنار حق و عدالت قرار میگرفت. پس از روی کار آمدن نظام جدید در افغانستان و سقوط رژیم طالبان، در زادگاهش برگشت و مرهمی بر زخمهای وطن دارانش شد. در دو دورۀ لویه جرگه اضطراری و تصویب قانون اساسی کشور، در سالهای 1381 و 1382 به حیث نمایندهی منتخب مردم فاریاب، در این دو جرگهی بزرگ، انتخاب گردید و در آن سخنرانیهای آتشین آراسته به حقیقت و کمرشکن ظالمان را ایراد نمود و پیکر لویه جرگه را به نمایندگی از خلق ترک به لرزه درآورد و در سالهای 1382 الی 1390 به مردم سربلند ولسوالی های قیصار و پشتونکوت بهعنوان ولسوال این ولسولی ها از داشتههای عدالت، تجارب و شجاعتش به خطۀ درد دیدهاش پهن کرد. مرحومی از نگاه سیاسی خویشتن را به خط فکری الحاج مارشال عبدالرشید دوستم رهبر ، مؤسس و بنیانگذار حزب جنبش ملی اسلامی افغانستان نزدیک میدانست و سالیان متمادی را در کنار مارشال دوستم ایستاد تا در برآورده شدن حق مردمش مفید تمام شود. او آدم درویش مشرب و بیادعایی بود؛ شیرینسخنی، یکرنگی، وطندوستی، احساس غریبپروری، در هر شرایط بودن در کنار مردم و بیپیرایگیاش، با تحسین همگان مواجه میشد و بارها با تفویض تقدیرنامهها، نشانها و مدالها، مورد تقدیر قرار گرفته بود.
مرحومی در میان سالهای 1390 الی 1399 بدون مسؤولیت خاص دولتی خود را وقف خدمت به مردمش نمود در موضوعات مختلف رفاه و آسایش مردم سهیم بود و در قسمت انتقال برق از میمنه به ولسوالی های المار و قیصار از هیچ تلاشی دریغ نکرد. تهدیدها، سختیها و زورگوییها، هرگز او را از هدف پاکش بازنداشت و آنچه در توان داشت، به منظور خدمت به ستمدیدگان و مظلومان، به تبق اخلاص نهاد، تا اینکه به تاریخ هشتم سرطان سال 1399 خورشیدی، لباس سفیدش پوشید و به قضا و قدر الهی لبیک گفت؛ خانواده و همفکرانش را تنها گذاشت و بهسوی خانه ابدی اش پیوست... انا لله و انا الیه راجعون
. از مرحومی پنج پسر و سه دختر باقیمانده است
روحش شاد، یادش جاودانه و جایش فردوس اوغلی باد!